.

.

دریافت کد باکس شهدای گمنام

شهدای گمنام

سر کلاس بودیم استاد از دانشجویان پرسید :

این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میرن ایران...

به نظرتون کار خوبیه؟

کیا موافقن؟؟ کیا مخالف؟؟

اکثر دانشجوها مخالف بودن!!

بعضی ها می گفتند :کار ناپسندیه...نباید بیارن...

بعضی ها میگفتند: ولمون نمیکنن...گیر دادن به چهارتا استخون...ملت دیوونن!!

بعضی ها هم میگفتند:آدم یاد بدبختی هاش میفته!!

تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبر از برگه های امتحان جلسه قبل نبود...

همه ما سراغ برگه هایمان رو گرفتیم...ولی استاد جواب نمیداد...

یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت: استاد برگه هامون رو چیکار کردی؟ شما مسئول برگه های ما بودی!

استاد روی تخته کلاس نوشت :

 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 4 خرداد 1394برچسب:شهدای گمنام,عشق,جنگ,شهید, ] [ 11:23 ] [ پریا ]
[ ]

لیوان آب

 

ته صف بودم به من آب نرسید.بغل دستیم لیوان آب را داد دستم.

گفت:((من زیاد تشنه ام نیست. نصفش را تو بخور.))

فردا شوخی شوخی به بچه ها گفتم از فلانی یاد بگیرید. دیروز نصف آب لیوانش را به من داد.

یکی گفت :((لیوان ها همه اش نصفه بود...))

[ سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:لیوان آب,تشنه,شهید,, ] [ 11:0 ] [ پریا ]
[ ]

پابرهنه

 

گردان پشت میدون مین زمین گیرشد...چند نفر رفتند معبر باز کنند ,14ساله بود.

چندقدم دوید سمت میدان...یکدفعه ایستاد!!

همه فکر کردند ترسیده!!

یکی گفت:((خب !طفلک همش 14 سالشه!!))

پوتین هایش را داد به بچه ها وگفت:

((تازه ازگردان گرفتم ,حیفه!بیت الماله !!))

دفاع مقدس

[ سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:پابرهنه,پوتین,بیت المال,شهید, ] [ 10:48 ] [ پریا ]
[ ]

بچه هوری

  بین آنهایی که مرا به خاطر کم سن و سالی اذیت میکردند ,

یکی خیلی مرا سوزاند. هیچ وقت یادم نمیرود . آمد جلوی همه 

خیلی آرام و ساده و بدون کنایه گفت: «بچه مدرسه ای ! تو اگر شهید بشوی آن دنیا یک بچه هوری گیرت می آید. »

 

                                                                                                                      آسمان مال آنهاست

[ یک شنبه 23 شهريور 1393برچسب:بچه هوری,بچه مدرسه ای,شهید,جبهه, ] [ 23:59 ] [ پریا ]
[ ]

کلاس درس

 

موج خمپاره گرفته بودش. بعد از یک ساعت که به هوش آمد. پرسید :((ببخشیدمدرسه ماازکدوم طرفه؟))

دستش را گرفتم و بردم سوار آمبولانس کردمش. گفتم:((این جاکلاسه, شلوغ نکن تامعلم بیاد.))

پسر بی چاره مثل یک کلاس اولی معصومانه نگاهم کرد و سرش را تکان داد.

آمبولانس که راه افتاد تازه فهمیده بود چی شده. بامشت می کوبید به شیشه که برنگردانیمش عقب.

آسمان مال آنهاست

[ چهار شنبه 5 شهريور 1393برچسب:کلاس,شهید,امبولانس,دانش آموز,خمپاره,موج, ] [ 11:56 ] [ پریا ]
[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد