.

.

دریافت کد باکس دلنوشته های من

دلنوشته های من

ای کاش برگردد روزهای زیبای با هم بودن .یا لااقل تکرار شود بخشی از آن معجزه نگاهت

عجب روزگاری بود...

چقدر زیبا گفته حضرت حافظ :

با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل

کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست

 

من هر جا که احساس گرگ بودن بهم دست بده بلافاصله محل رو ترک میکنم

ای تو که مخاطب خاص این نوشته ای

مطمعن باش هر آن چه کردم برای خوشبختی تو کردم

...

اینم یهویی از دلم گذشت.ناسلامتی اسم وبمون دلنوشته هست

خانمان سوز بود آتش آهی گاهی    ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی

 

[ چهار شنبه 28 شهريور 1397برچسب:دلنوشته های من,دلنوشته,دل نوشته های من,دلنوشته های ابراهیم حسینی,شعر, ] [ 18:8 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

خاطره ها

یه زمانی همینطوری سلام علیکی بود..

یکم گذشت یه کوچولو بیشتر از سلام احوال پرسی شد

کم کم مهم شد

...

بنا به دلایلی یه مدت هر دوطرف غیب شدن

باز هم بعد از مدتی یهو پیدا شدن

بعد از این وصال٬

بیشترتر صمیمی بودن

هرروز حرف میزدن

یکم بعد هرلحظه ای که میشد حرف میزدن

ولی...

اوضاع که همیشه نمیشه خوب بمونه

دوباره خراب شد :)

یکم کمتر..

یکم کمتر..

یهو یه طرف رابطه٬غیب شد 

شاید دلیلش واسه خودش موجّه بود

به طرف دوم حق انتخاب نداد :)

رفت...

چرا؟مجهول

تا کی؟؟مجهول

اصلا وصال دومی هست یا نه؟بازم مجهول

این طرف٬یکی داره بین این همه مجهول و منتظر موندن یا نموندن و کلی ابهام دیگه غرق میشه

اون طرف کجاست؟خب بازم مجهول ...

 

#شاید_پست_آخر

[ شنبه 12 فروردين 1396برچسب:دلنوشته,خاطره,دلتنگی, ] [ 2:57 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

دلنوشته . ابراهیم حسینی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلامی چو بوی خوش آشنایی به تمامی خوانندگان و دنبال کنندگان این وبسایت عاشقانه

و دست مریزاد به همتون بابت صبری که نسبت به اپدیت دیرمون داشتین . و بابت نظرات مفید  همتون ممنونم

اما به علت مشکلاتی که به وجود اومده بود هم واسه خودم هم برای سایر اعضای گرامی متاسفانه دلنوشته ها مدتی ساکت شد

انشالله بعد از مدتی دوباره به روال قبل و حتی قوی تر از گذشته ادامه خواهیم داد

مطلبی که میخوام بنویسم بیشتر جنبه ای معنوی داره برای مخاطبان و البته مخاطب خاص

عزیزم...

به نظر من دوست داشتن زیر مجموعه ای از عشق هستش

و حالا که تو وارد این گنبد دوار مینایی شدی نباید غصه بخوری و ناراحت باشی

درد عشق نصیب هر کسی نمیشه پس خوشبحال کسی که در این دام افتاده و این درد شیرین رو داره تجربه میکنه

خوشا دردی که درمانش تو باشی

عزیزانم

اگه مطمعنی که این عشق و دوست داشتن تو وجود خودت شعله ور شده نیازی نیست غمگین باشی

اتفاقا خوشحال باش و به روز وصل اطمینان داشته باش

کاری ندارم تا الان مرتکب چه گناهانی شدی. همین که بخوای برگردی و دیگه اونا رو تکرار نکنی یعنی توبه

هر موقع یاد عشقت باعث شد که مرتکب گناه نشی و برگردی .اینجاست که عاشق واقعی هستی

اگه واقعا دم از عاشقی میزنی به خاطر عشقت دیگه خلاف نکن .

درسته از هم دوریم ولی عشق به فاصله نیست .هر شب منو تو ماه تو خاطراتت و تو خوابت دنبال کن

(غافل از زندگی روزمره خودت نباش ) مطمعن باش خدا یه روزی پاداش کارتو میده

و اینو بدون مشکلاتتو تو خودت نریز. گریه راهی برای تسکین هستش

یا حق

[ شنبه 23 مرداد 1395برچسب:دلنوشته,ابراهیم حسینی,دلنوشته های من, ] [ 14:22 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

غم عشق

 

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

 

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک

باور مکن که دست ز دامن بدارمت

 

محراب ابرویت بنما تا سحرگهی

دست دعا برآرم و در گردن آرمت

 

گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی

صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

 

خواهم که پیش میرمت ای بی‌وفا طبیب

بیمار بازپرس که در انتظارمت

 

صد جوی آب بسته‌ام از دیده بر کنار

بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت

 

خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد

منت پذیر غمزه خنجر گذارمت

 

می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار

تخم محبت است که در دل بکارمت

 

بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل

در پای دم به دم گهر از دیده بارمت

 

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست

فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت

 

 

[ پنج شنبه 16 خرداد 1394برچسب:عشق,دلنوشته,غم عشق,عاشقی, ] [ 16:33 ] [ عادل ]
[ ]

دیدم بی خبر آمدی و رفتی


هزار و یک ترانه
دفتر سوم: شکوه
نام ترانه: دیدم بی خبر آمدی و رفتی
تقدیم به: ف-ک
توضیحات: سرایش93/10/21- ناتمام
**
دیدم بی خبر آمدی و رفتی
نیم نگاهی به ما نکردی و رفتی
چشم م دوخته بودم بر نگاهایت
نگاهی هم به ما نکردی و رفتی
**
دیدم چشم به راه دگری بودی
در حال و هوای کس دگری بودی
دیدم حال و هوایت با من نیست
دیدم در هوای دگری بودی
**

حسن بذرگری(آیین)

[ یک شنبه 21 دی 1393برچسب:شعر,دلنوشته,حال و هوا, ] [ 14:0 ] [ حسن آیین (شاعر نامی) ]
[ ]

ز که بنالم جز خویش خویش

 هزار و یک ترانه

 دفتر سوم : هجر

 نام ترانه: از که بنالم جز خویش خویش

 تقدیم به :

توضیحات : سرایش 93/9/25- ناتمام

**

از که بنالم جز خویش خویش

 از که بنالم  جز دل خویش

 هیچ کس که به ما بد نکرد

 جز دل ما با خویش خویش

**

 خویشم مرا آوره کرد

 خویشم مرا ویرانه کرد

 خویشم مرا بیچاره کرد

 خویشم مرا دیوانه کرد

**

 از بیگانه نه نالم جز خویش

 نه از بیگانه بخواهم نه از خویش

 هم بیگانه جفا کرد هم خویش

 از بیگانه بنالم یا از خویش

**

 حسن بذرگری( آیین)93/9/25

[ یک شنبه 21 دی 1393برچسب:شعر,استادآیین,دلنوشته, ] [ 8:23 ] [ حسن آیین (شاعر نامی) ]
[ ]

آغوش خدا

خوابی دیدم...

خواب دیدم در ساحل با خدا قدم میزنم.

بر پهنه آسمان صحنه هایی از زندگیم برق زد.

در هر صحنه , دو جفت جای پا روی شن دیدم. یکی متعلق به من دیگری متعلق به خدا.

وقتی آخرین صحنه مقابلم برق زد:به پشت سر و به جای پاها روی شن نگاه کردم.

متوجه شدم که چندین بار در مسیر زندگیم, فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است,

و همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین لحظات زندگیم بوده است.

این واقعا برایم ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سوال کردم:

خدایا , توگفتی اگر به دنبالت بیایم , در تمام راه با من خواهی بود ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگیم

فقط یک جفت جای پا وجود داشت.

نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم , مرا تنها گذاشتی...

خدا پاسخ داد :

بنده بسیار عزیزم , من در کنارت هستم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت

اگر در آزمون ها و رنج ها , فقط یک جفت جای پا دیدی , زمانی بود که تو را در آغوشم حمل میکردم.

 

 

[ شنبه 13 دی 1393برچسب:آغوش خدا,بنده من,دلنوشته, ] [ 21:25 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

معنای عشق و صفات عاشقی

از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم

یادگار از تو چه شب ها , چه سحر ها دارم

با تو ای راهزن دل چه سفرها دارم

گر چه از خود خبرم نیست خبرها دارم

تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی

تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی

آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی

دل سودا زده ام را به حبیبم دادی

بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی

داروی کشتن من یاد طبیبم دادی

ورنه اینقدر مهم جور و جفا یاد نداشت

هیچ شیرین سر خونریزی فرهاد نداشت

حسن در بردن دل همره و همکار تو بود

غمزه دمساز تو عشوه مددکار تو بود

وصل و هجران سبب گرمی بازار تو بود

راست گویم دل دیوانه گرفتار تو بود

گر تو ای عشق نه مشاطه خوبان بودی

ترک آن ماه جفا پیشه چه آسان بودی

چون نکو مینگرم ,شمع تو, پروانه توئی

حرم و دیر توئی , کعبه و بتخانه تویی

راز شیرینی این عالم افسانه توئی

لب دلدار توئی , طره جانان تویی

گرچه از چشم بتی بی دل و دینم ای عشق

هر چه بینم همه از عشق تو بینم ای عشق

گرچه ای عشق شکایت ز تو چندان دارم

که به عمری نتوانم همه رو بشناسم

گرچه از نرگس او ساخته ای بیمارم

گرچه زان زلف گره ها زده ای درکارم

باز هم گرم از این آتش جانسوز توام

سرخوش از آه و غم و درد شب و روز توام

باز اگر بوی مئی هست ز میخانه تست

باز اگر آب حیاطی است به پیمانه تست

باز اگر راحت جانی بود افسانه تست

باز هم عقل کسی راست که دیوانه تست

شکوه بیجاست مرا کشتی و آنم دادی

آنچه از بخت طمع داشتم آنم دادی

خواهم ای عشق که میخانه دلها باشم

بیخبر از حرم و دیر و کلیسا باشم

گرچه زین بیشتر از دست تو رسوا باشم

بی تو یک لحظه نباشد که به دنیا باشم

بعد از این رحم مکن بر دل دیوانه من

بفرست آنچه غمت هست به غمخانه من

من ندیدم سخنی خوشتر از افسانه تو

عاقلان بیهوده خندند به دیوانه تو

نقد جان گرچه بود قیمت پیمانه تو

آه از آن دل که نشد مست زمیخانه تو

کاش دائم دل ما از تو بلرزد ای عشق

آن دلی کز تو نلرزد به چه ارزد ای عشق

(عماد خراسانی)

 

 

[ جمعه 5 دی 1393برچسب:شعر,عشق,دلنوشته,عماد خراسانی, ] [ 11:10 ] [ عادل ]
[ ]

عشق و نفس

هر انچه که برای درجا نگه داشتنش نیاز به تلاش و تقلا باشد,

نمی تواند روش طبیعی زندگی شما باشد, نمیتواند هرگز خود انگیخته باشد

عشق وقتی خشنود است که قادر باشد چیزی ببخشد

نفس وقتی خشنود است که قادر باشد چیزی بستاند.

نفس همیشه انگیزه دارد منظور دارد...

 عشق بی انگیزه است بدون منظور است عشق پاداش خودش است

نفس فقط زبان گرفتن را می داند , عشق زیان بخشیدن است.

عشق بدون دلیل است , عشق هرگز با دلیل روی نمیدهد.

انسان از جنس بودن نیست از جنس شدن است...!

 

[ جمعه 28 آذر 1393برچسب:عشق و نفس,دلنوشته,عشق, ] [ 22:7 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

شعر عاشقانه

اینم شعری زیبا از عاشق و معشوق در دلنوشته های من

من فکر دوتا قافیه و باز ردیفم

باز آی و بزن شانه به موهای لطیفم...

سرخ است لبانت که به تشبیه انار است

ایواای..نزن دست ...ببین روی لطیفم

از بین کدامین غزلم باز شکفتی؟

من دختری از واژه احساس شریفم...

من تا ته این معرکه عشق می آیم

نه در تب احساس و نه در عشق ضعیفم...

بی تاب توام شرم نشسته سر راهم

بگذار و بیا در بغل جسم نحیفم...

ترسم که نگاهت به نگاهم بخورد باز

من بازی چشمان تو را خوب حریفم...

ای کاش من آن پارچه روی سرت وای

باز آی و بزن شانه به موهای لطیفم...

 

دوستانی که قبلا این شعر رو خوندن میدونن

مصرع اول عاشق ..و مصرع دوم معشوق هستش

 حبیب قاسمی

[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:شعر,عاشق,معشوق,دلنوشته, ] [ 23:20 ] [ عادل ]
[ ]

عشق بازی

خوش به حال باد گونه هایت را لمس میکند و هیچ کس از او نمیپرسد که با تو چه نسبتی دارد !

کاش مرا باد می آفریدند تو را برگ درختی خلق می کردند...

عشق بازی برگ و باد را دیده ای ؟!

در هم می پیچند و عاشق تر می شوند...

[ جمعه 14 آذر 1393برچسب:عشق بازی,عاشق,دلنوشته, ] [ 11:50 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

دلنوشته

گفتم:میری؟

گفت:آره

گفتم:منم بیام؟

گفت:جایی که من میرم جای 2نفره نه 3نفر

گفتم:برمیگردی؟

فقط خندید...

اشک توی چشام جمع شد . . . سرمو انداختم پایین

دستشو گذاشت زیرچونم و سرمو آورد بالا

گفت:میری؟

گفتم:آره

گفت:منم بیام؟

گفتم:جایی که من میرم جای 1نفره نه 2نفر

گفت:برمیگردی؟

گفتم:جایی که میرم راه برگشتی نداره.

.

.

.

من رفتم . . . اونم رفت

ولی

اون مدت هاست برگشته

و

با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده

[ سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:دلنوشته , ] [ 17:19 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

لامپ

می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.

[ شنبه 19 مهر 1393برچسب:لامپ,دلنوشته,عاشق,معشوق, ] [ 1:34 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

دلــنوشــتـه

دست نوشته هایم را که دیدند از من می پرسیدند:
عاشقی؟


گفتم :نه
خیانت دیده ای؟


نه....
تنهایی؟


نه....نه....نه...پس این عاشقانه ها چیست؟
برای چه می نویسی؟


فقط به ان ها لبخند زدم
چه می توانستم بگویم
من نه عاشقم،....نه تنهایم،....نه خیانت دیده ام.....
فقط بعضی وقت ها احساس می کنم


خیلی شکستم.

[ یک شنبه 6 مهر 1393برچسب:دلنوشته های من,دلنوشته, ] [ 22:59 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

برای تنهایی دل خودم

                             

                                              این را برای کسی مینویسم ،
    که روزی دوستم داشت ،
                  به حرفهایم ،
                       به عشقم به احساسم ،
                                           احترام,
                                                      میگذاشت,
                              برای کسی مینویسم که روزی نگرانم بود,
                                      روزی دلتنگم میشد,
اما ...


ادامه مطلب
[ شنبه 22 شهريور 1393برچسب:دلنوشته,تنهایی,عاششق, ] [ 23:50 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

داستان کوتاه عاشقانه

تلفن همراه پیرمردی که توی اتوبوس کنارم نشسته بود زنگ خورد

به زحمت ,  با دست های لرزان تلفن را از جیبش در آورد

هرچه تلفن را در مقابل صورتش, عقب و جلو برد , نتوانست اسم تماس گیرنده را بخواند

 

رو به من کرد و گفت : ببخشید آقا, چی نوشته ؟

گفتم:  " همه چیزم ".

پیرمرد: الو سلام عزیزم...

 

دستش را جلوی تلفن گرفت و با صدای آرام و لبخند به من گفت : همسرم هست...

[ شنبه 22 شهريور 1393برچسب:داستان عاشقانه,دلنوشته,پیرمرد, ] [ 23:55 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

گوهر فروش



خیال شهریار در آسمان جوانی هایش بال می گشاید ،

شادابی کمرنگی در چهره اش پدید می آید وزبانش عنان اختیار از کف

می دهدو می گوید:

وقتی که در کشاکش میدان عشق مغلوب شدم واطرافیان نامرد

معشوقه ام به نا مرادی ام کشاندند

وحسن و جوانی وآزادگی وعشق وهنرم همه در برابر قدرت اهریمنی

زر وسیم تسلیم شدند در خویشتن شکستم،گویی که لاشه

خوشکیده ام را ....

 

داستان جانسوز شهریار را در ادامه مطلب بخوانید.


ادامه مطلب
[ جمعه 21 شهريور 1393برچسب:شعر,شهریار,دلنوشته,عاشقانه, ] [ 23:59 ] [ عادل ]
[ ]

ماموقتی هستیم...

 

انچه ازدست می رود،وقت نیست 

خودمان هستیم،

 وقت همیشه وجود دارد،ماموقتی هستیم.

[ شنبه 15 شهريور 1393برچسب:دلنوشته,عشق,موقتی,دل, ] [ 23:59 ] [ akharin 2 khtare khob ]
[ ]

خیانت است یا عدالت...

خیانت است یا عدالت

 

!

وقی که نوشت ""دوستت دارم"" وبرای

 

 

دو نفر فرستاد

[ شنبه 15 شهريور 1393برچسب:خیانت,عدالت,دلنوشته, ] [ 23:59 ] [ akharin 2 khtare khob ]
[ ]

دست از سرم بردار...

 

دست از سرم بردار

این همان جمله ای بود که

بعد از گذاشتن دست دیگری
 
بر روی سرت به من گفتی

[ شنبه 15 شهريور 1393برچسب:دلنوشته,عشق,, ] [ 23:59 ] [ akharin 2 khtare khob ]
[ ]

وصیت نامه عشق

وصیت نامه ی عشق

 

 

 


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 16 شهريور 1393برچسب:وصیت نامه,عشق,دلنوشته, ] [ 1:28 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد